مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانیست درون سیـنهام از غـصّه، آه زنـدانـیست نه فرصـتی نـه تـوانی که راز دل گـویـم بیان راز دلــم در نــگــاه زنــدانــیســت ستارههـا اگـر از آسـمــان فــرو ریــزنـد بُوَد روا که به زنجیر، ماه زندانیست... ز تـیرگی، شب و روزش تـفـاوتی نکـنـد به محبسـی کـه ولـیِ الــه زنــدانــیسـت ز اشک دیـده چـراغی مگـر بر افـروزد سپـیدهای کـه به شـام سـیـاه زنـدانـیسـت خبر دهـیـد به زهـرا که یـوسـف دگـرت به جُرم ایـنـکه نـدارد گـنـاه زنـدانـیست |